مسلمان شدن پسرم
سلام قند عسلم و دوستان عزیزم الیار رو بلاخره ختنه کردیم. پسر گلم چون نارس بدنیا اومده بودی منتظر بودیم یکم بزرگ بشی بعد ختنه ات کنیم همش امروز و فردا می کردم از دلم نمی اومد طاقت دیدن دردت رو نداشتم ولی بلاخره روز پنجشنبه 20 شهریور تو 4 ماه و 14 روزگی با مامان جون و عزیز بردیمت دکتر صریحی بابایی هم چون کار داشت نتونست با ما بیاد. خیلی نگرانت بودم همش ایه الکرسی می خوندم که کمتر دردت بگیره. اول برات با سرنگ شربت بی حسی دادن بعد بردنت امپول بی حسی بزنن با مامان جون و عزیز رفتین داخل اتاق . من بیرون پشت در وایستادم که صدای گریه و جیغت همه جا رو پر کرد قلبم تند تند می زد طاقت گریه ات رو نداشتم من هم گریه می کردم دلم طاقت نیاورد اخر در...
نویسنده :
مامان الیار
1:39